zhalezibayi zhalezibayi .

zhalezibayi

هفت راه براي نوشتنِ يك مجموعه داستانِ كوتاه براي تازه‌كارها

قبل از گفتن هرچيزي بگذاريد چند تا سنگ را وا بكنم. تازه‌كار يعني آدمي كه هنوز جرات ندارد توي فرم‌ِ بانك يا يك‌جايي كه قرار است شغلش را بگويد بنويسد نويسنده. يعني هنوز از اين راه پول درنمي‌آورد

دوم ‌كه نوشتن دستورالعملِ نصبِ آبگرم‌كن نيست كه از روي دستوالعمل بشود نويسنده شد. اين‌ها همه پيشنهاد است

سوم، اين نوشته و هرچيزي شبيه اين كه هركسي بنويسد ارزش علمي ندارد، يعني امتحان شده قابل اثبات و قابلِ درس دادن نيست. اساسن فقط راه‌حل‌هاي شخصيِ آدم ها است

 

 

چيزي براي گفتن

نوشتن از جايي شروع مي شود كه آدم چيزي براي گفتن داشته باشد. اين جمله‌ي بديهي با گذاره‌هاي مشخص آن‌قدرها هم ساده نيست. نويسنده‌هاي حرفه‌اي (به معناي كسي كه از راه نوشتنِ خلاق پول درمي‌‌آورد) زيادي هستند كه چيزي براي گفتن ندارند، آن‌ها مي‌نويسند چون كارِ ديگري بلد نيستند. گاهي مي‌فهمند چيزي براي گفتن ندارند و از شگرد‌هاي نويسندگي براي پيشبرد قصه كودكانه استفاده مي‌كنند كه نوشته‌شان را سرپا نگه‌دارد، يا نمي‌فهمند چيزي براي گفتن ندارند و چون نمي‌فهمند از آن شگردها هم استفاده نمي‌كنند و چيزهاي پرتِ نامربوطي مي‌نويسند. بنابراين سهل است كه يك نويسنده‌ي تازه‌كار بدونِ اين‌كه چيزي براي گفتن داشته باشد شروع كند به نوشتن

اما اين چيزِ جادويي چه‌جور چيزي است؟ راستش هيچ نمي‌دانم. اين چيز مي‌تواند يك تصوير باشد، صحنه‌اي از زندگي آدم‌هاي واقعي، تكه گزارش مستندي باشد از نهنگ‌هايي كه خودشان را به ساحل انداخته‌اند يا حرف‌هاي دو آدمِ گذري در خيابان. اين‌ چيز هر چيزي دور و برِ نويسنده است، يك تصوير، يك رويا، تكه‌اي از يك تابلو ولي واقعن بايد باشد، بدون آن نمي‌شود نوشت

اين چيز نقطه‌ي مركزي داستان شما است و باقيِ چيزها دورِ آن تنيده مي‌شود البته اين فعلِ تنيدن و نقطه‌ي مركزي معني‌اش اين نيست كه مهم‌ترين تكه از داستان است يا بعدن در بازنويسي‌ها حتمن بايد سرِ جايش بماند. اين چيز مي‌شود دور انداخته شود در پيش‌داستان بيايد، كم‌رنگ شود اما حتمن بايد باشد

اين چيز از دو منبعِ متفاوت اما متصل به هم بيرون مي‌آيد. توده‌ي احساساتي و انباشتگي تصويري داستاني. توده‌ي احساساتي همه‌ي تجربه‌هاي دستِ اولِ نويسنده است، همه‌ي چيزهايي كه با حواسش درك كرده حتا تجربه‌هاي عرفاني و لاهوتي كه قابل درك با حواس نيست اما بر او گذشته. معمولن در نويسنده‌هاي تازه‌كار اين منبع بزرگ است و از اين‌جاشان چيزها را پيدا مي‌كنند. انباشتگي تصويري داستاني تجربه‌هاي دستِ دومِ نويسنده است، چيزهايي كه خوانده و شنيده و ديده. شخصيتِ يك فيلم مي‌تواند يك چيز بسازد، شكلِ روايت يك داستان يك چيز و گفت‌وگوهاي شخصيت‌هاي يك تآتر يك چيز. معمولن در نويسنده‌هاي تازه‌كار اين منبع كوچك است و از اين‌جا چيزها را پيدا مي‌كنند

چرا فرقي بين اين دو منبع بزرگ و كوچك در نويسندگان تازه‌كار نيست؟ چون آن‌ها هنوز شيرِ اتصال اين دو منبع را باز نكرده‌اند. نويسندگان تازه‌كار توده‌ي احساساتي بزرگي دارند، همه‌شان تجربه‌هاي يكه‌اي را از سرگذارنده‌اند كه نوشتن هر يكي‌شان آن‌ها را نويسنده‌ي بزرگي مي‌كند اما آن‌ها چيزهاي كمي خوانده‌اند، فيلم‌هاي كمي ديده‌اند و كم به تآتر رفته‌اند، تقصيري ندارند آن‌ها تازه‌كارند اما اگر اين شير را باز كنند طبق‌ِ قانونِ ظروفِ مرتبطه سطح اين دو منبعِ نوشتن يكي مي‌شود

به مرور انباشتگي تصويري داستاني در نويسنده بزرگ مي‌شود تا جايي كه از توده‌ي احساساتي او هم بزرگ‌تر مي‌شود، اگر نويسنده هنوز شير اتصال را باز نكرده باشد، اندام بيش از اندازه‌ بزرگي از تجربه‌هاي مجازي دارد. اندام نامتقارني كه نوشته‌هاش را تصنعي مي‌كند، او با اين‌كه زياد خوانده و ديده و شنيده هنوز تازه‌كار است

نويسنده‌ي حرفه‌اي بينِ اين دو منبعِ نوشتن تعادلي برقرار كرده كه بنا به نياز از هركدام استفاده مي‌كند. گاهي چيزهايي را از يكي از منبع‌ها برمي‌دارد و با چيزهايي از منبع ديگر قاطي مي‌كند. هرجوري كه از اين‌ها استفاده كند فرقي نمي‌كند، رازِ كوچكِ نويسنده‌ي حرفه‌اي، تعادل اين منابعِ نوشتن است

فرقي نمي‌كند آن چيز را از كجا برداشته‌ايد تا چيزي براي گفتن نداريد، ننويسيد

ناتواني‌هاي نوشتن

بعد از اين‌كه چيزي براي گفتن داشتيد مهم‌ترين‌كار اين است كه بدانيد آن چيز در چه قالبي مي‌گنجد. گاهي ما چيزِ بسيار درخشاني داريم، الماسي كه عمرمان را صرفِ پيدا كردنش كرده‌ايم اما اين چيز در قالبِ نوشتني كه بلديم نمي‌درخشد. بلديم شعر بگوييم اين چيز تراشِ داستان مي‌خواهد، بلديم فيلم‌نامه بنويسم اين چيز در قالبِ نمايش‌نامه درخشان مي‌شود. راه‌حل اين نيست كه ما همه‌ي قالب‌هاي نوشتن را به كمال بشناسيم، اين‌كار بيشتر از يكي دو عمر مي‌خواهد، راهِ حلِ عملي اين است كه ناتواني‌هاي خودمان و قالبِ نوشتن‌مان را بشناسيم

براي نوشتنِ شعر بايد زندگي شاعرانه داشت، روحي متلاطم، خانواده‌اي ثروت‌مند يا توانِ زندگي فقيرانه. به قول ماياكوفسكي شعر شغلي بيست و چهار ساعته است. با اين شغلِ تمام وقت ديگر نمي‌شود سرپرست كارگاهِ عمراني بود يا دندان‌پزشك

داستان‌ِكوتاه در يك نشست نوشته مي‌‌شود و در يك نشست خوانده مي‌‌شود. اين تعريف دايره‌المعارفي تعريف گول‌زننده‌اي است. داستان كوتاه نوشتن همه‌ي دردسرهاي داستانِ بلند نوشتن را دارد بي‌آن‌كه محاسنش را داشته باشد. داستان‌كوتاه شخصيت‌ دارد، ماجرا دارد، براي نوشتنش بايد همه‌ي شگردهاي داستان‌نويسي را بلد بود، بايد تعليقي در داستان داشت، نمي‌شود تا ابد داستانِ مردهاي بدونيِ اسمي را نوشت كه جلوي زنِ بدونِ اسمي در كافه‌اي سيگار مي‌كشند و قهوه مي‌خورند و جمله‌هاي بي‌ربط مي‌گويند. براي نوشتنِ داستانِ كوتاه بايد بتوانيد لحظه‌اي از زندگي را نگه‌داريد و با چيزي شبيه تكنيكي كه در فيلمِ ماتريكس استفاده شده دورِ صحنه بچرخيد. اگر به اندازه‌ي كافي به جزئيات دور و برتان توجه نداريد، اگر حوصله‌ي شرحِ حوادثِ ساده را نداريد و فكر مي‌كنيد بايد داستان‌هايي تعريف كنيد كه شخصيتِ داستان‌تان جنب‌وجوشِ بيشتري داشته باشد، داستان كوتاه نوشتن خيلي راضي‌تان نمي‌كند

رمان‌نويس بايد عادت‌هاي منظمِ نوشتن و پيوستار فكري داشته باشد. يعني اگر آدم كم حوصله‌اي هستيد اصلن رمان قالب خوبي نيست مگر اين كه بخواهيد از اين اداها دربياويد كه كوتاه‌ترين رمانِ جهان را نوشته‌ايد مثلن در دو خط. شخصيت‌هاي رمان معمولن در بسترِ زماني طولاني زندگي، ماجراهاي متفاوتي را از سر مي‌گذرانند، رمان‌نويس بايد بتوانيد براي اين زمان طولاني و مكانِ احيانن متعدد منطقي بتراشد. اگر نمي‌توانيد پدرتان را متقاعد كنيد براي‌تان لپ‌تاب بخرد، سراغِ رمان نرويد

نمايش‌نامه‌نويس بايد زبانِ گفت‌وگو را بشناسد، بداند آدم‌ها كي حرف مي‌زنند كي سكوت مي‌كنند و از همه مهم‌تر بداند چه‌طور با كلام مي‌شود بر طرفِ مقابل تاثير گذاشت. اگر آدم‌ِ درون‌گرايي هستيد و از تاثير گذاشتن برآدم‌ها با كلام‌تان لذت نمي‌بريد اين قالبِ نوشتن خيلي مناسب‌تان نيست

فيلم‌نامه‌نويس بايد جز گفت‌وگو‌نويسي، صحنه پردازِ خوبي باشد. بتواند بين درون‌گرايي شخصيت‌ و رفتار بيروني اولويت را به برون‌گرايي بدهد، چرا كه شخصيت‌هاي فيلم در بسياري موارد از بيانِ درونيات‌شان عاجزند مگر اين‌كه از آن با كسي حرف بزنند يا يك صداي دورني بگويد چه فكر مي‌كنند. از همه مهم‌تر فيلم‌نامه‌نويس بايد بتواند آدم‌هايي را كه در مراحلِ بعد روي نوشته‌اش كار مي‌كنند تحمل كند. كارگردان، بازي‌گر، تدوين‌گر همه روي روند شخصيت‌پردازي و ماجراها تاثير دارند. اگر آدمِ منعطفي نيستيد، فيلم‌نامه‌نويسي واقعن عذاب‌آور است و هيچ به پولي كه بابت نوشته‌تان مي‌دهند نمي‌ارزد

قبل از هر كاري مطمئن شويد چيزي كه پيدا كرده‌ايد واقعن به دردِ نوشتنِ داستانِ كوتاه مي‌خورد

طرح، الگويي براي تخطي

در بسيار از كلاس‌هاي داستان‌نويسي به درست بر نوشتنِ طرح براي داستانِ كوتاه اصرار مي‌شود. مي‌گويم به درست چون داشتنِ الگويي براي اين‌كه بدانيم چه‌ها را نبايد نوشت الزامي است. از اين‌جا ديگر راه ما و كلاس‌هاي داستان‌نويسي از هم جدا مي‌شود. ايده‌ي نوشتنِ مو به مو از روي طرح بيشتر به دردِ نوشتنِ فيلم‌نامه يا رمان مي‌خورد. شخصيتِ يك داستانِ كوتاه مي‌تواند به آني از دنياي خيال‌وارش وارد دنيايي عيني شود و نوشتنِ داستان براساس طرح اين خاصيتِ ذهني عيني شخصيت‌هاي داستان را از آن مي‌گيرد. همين‌طور در بسياري وقت‌ها اصلن ماجرايي در كار نيست كه براساس آن طرح بنويسيم، يك آدمي يك‌جا نشسته به چيزي در گذشته فكر مي‌كند و داستان فقط فكر كردن به همان گذشته است، پس طرح داستان به چه‌كاري مي‌‌آيد. مهم‌ترين فايده‌ي طرح اين است كه تقريبن ته و سرِ چيزي را كه مي‌نويسيم مي‌دانيم. مثلن مي‌دانيم يك سرباز آمريكايي بوده كه دختر نوجواني را در انگليس ديده و برايش نامه مي‌نويسد (با عشق و نكبت به ازمه، سلينجر) يا مردي كه كارش پيداكردن زن براي مردهاي جواني است كه قصدِ ازدواج دارند، براي خاخام جواني دنبال زن مي‌گردد و خاخام عاشقِ دخترِ خودِ مردِ ميانجي مي‌شود (چليك معجزه، مالامود) يا مردي به علتِ ورشكستگي از همسايه‌‌اش دزدي مي‌كند و بعد سعي مي‌كند پول را برگرداند (سارق حومه‌ي شيدي هيل، چيور) احتمالن مي‌شود به اين نوشته‌هاي يك خطي گفت طرحِ داستان. البته بعضي اوقات به اين طرح‌ها زمان و مكان را هم اضافه مي‌كنند تا جزئيات روشن‌تري داشته باشد. سرباز امريكايي در جريانِ جنگِ جهاني دوم دختر را ديده. مردِ زن‌ياب در نيويورك دهه‌ي پنجاه براي خاخام دنبالِ زن مي‌گردد. مردِ ورشكسته در حومه‌ي نيويورك در دهه‌ي شصت زندگي مي‌كند. همه‌ي اين زمان مكان‌ها كه به آن خط اوليه اضافه مي‌شوند بنياد الگويي را مي‌ريزند كه مي‌تواند تخطي‌هاي بعدي نويسنده را بسازد


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۵ دى ۱۳۹۸ساعت: ۰۱:۱۰:۵۰ توسط:zhalezibayi موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :